- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
به فلک میرسد از خاک زمین بوی بهشت گشته عـالـم همه جا گلشن مینوی بهشت پـیـش یـارم که بود روشنی روی بهشت عـرق شـرم چکد از رخ دلجـوی بهشت خـلـق عـالـم همه با دوستی و هم عهدی گـشتـه ورد لـبـشـان زمـزمـۀ یـا مـهـدی دانه مـرغ دل از خـاک در سـامـره بـین سـیـنـهاش را ز تـجـلّای خـدا نـائـره بین نـور آن نـائـره در دامـن هـر دایـره بیـن وجـد آن پاک زن پـاکـدل و طاهـره بیـن نـغـمـه و زمـزمـۀ مـرغ سـحـر میشنود بـانـگ تـسبـیـح ز لبـهـای پـسر میشنود در دل اهل ولا خـانــه گـرفـتـی نـرگـس خـانـۀ مـحـفـل جـانـانـه گـرفـتـی نـرگس دل ز هر عـاقل و دیـوانه گرفـتی نرگس کـز یـم فـاطـمـه دُردانـه گـرفـتی نـرگس دیـده روشن به رُخِ مهـدی اثـنی عـشرت جـان بـقـربـان تو و مـاه جـمـال پـسـرت ایـن پـسـر آئــیــنـۀ روی خــدا مـیبـاشـد این پـسـر مـشـعـل انـوار هـدی میبـاشد ایـن پـسـر سـیّـد جـمـع سـعــدا میبـاشـد این پـسـر طـالـب خـون شـهـدا میبـاشـد این همان است که دلها همه دیوانۀ اوست این همان است که جانها همه پروانۀ اوست افـق نـسـل عــلـی را قــمـری پـیــدا شـد خلق را رهـبـر صاحب نـظـری پیدا شد پــدر پــیــر خــرد را پـســری پـیـدا شـد بـلـکـه بـر مـلّـت قـرآن پـدری پـیـدا شـد هر که خـواهد رخ تـابـنـده احـمـد بـیـنـد چــهــره مــنــتــقــم آل مـحــمــدi بــیــنـد ای صفابخش و شفابخش دل و جان همه ای طـبیب من و ای داوری درمان هـمه هـمه پـروانـه و تو شـمـع فـروزان هـمه همه جان باخـتـۀ عـشـق تو جـانـان همه چه شود عقده ز دلها بگشائی ای دوست از پس پرده غـیـبت بـدر آئی ای دوست طعنه از دشمنت ای دوست شنیدن تا کی به بـدن پـیـرهـن صـبـر دریــدن تـا کـی پـیش رو بودن و روی تو نـدیـدن تا کی بار هـجـران تو بر دوش کـشیـدن تا کی مـا کـه نـادیـده تو را طالب دیـدار شـدیم به کـمـنـد سـر زلـف تو گـرفـتـار شـدیـم گوشِ یارانِ تو را طعنه اغیار بس است عاشق زار تو را ایـنـهمه آزار بس است قفس تنگ بر این مرغ گرفتار بس است پیش رو بودن و نادیدن رخسار بس است گـلـی از گـلـشـن حُـسـن تو نچـیـنم چرا؟ مـا بـمـیـریـم و جـمـال تـو نـبـیـنـم چـرا؟ ما که پروانه صفت گرد غمت سوختهایم آتش عـشـق تو در سـیـنـه بر افروختهایم قـصـۀ عـشـق تو را از ازل آمـوخـتـهایم کز ولادت به رخت دیـدۀ دل دوخـتـهایـم پـرتـو حُـسن تو تا شام ابـد در دل ماست هر طرف روی کنی جای تو در محفل ماست
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
بـال مـا را به آسـمـان ببـريد تـا افـقـهـای بـيـكـران بـبـريد از هـمين فـاصله دخـيـل مرا به حـرمـهـای مهـربان ببريد مسجد كـوفه گر نـشد قـسمت تـا حـوالـي جـمـكـران ببـريد سـحـری ابـن مـهـزيـار مـرا محضر صاحب الزمان ببريد عرض تبريك چـشم های مرا سمت بانـوی بی نشان ببـريد بر تو ای آفتاب و آب حـيات تا ظـهـور تـبـسـمت صلوات هر كه از كـوچۀ تو رد نشده مـعـنـی عـشـق را بـلـد نـشده اي شمالي ترين ستاره هنوز چشم نـورانـيـت رصـد نشده بی تو توحيد چشممان شرك است قــل هــوالله هـا احــد نـشــده رَدِ پـايت چه خوب پاسخ داد راه سلـمان شدن كه سد نشده ای مـسـيـحـا نفس نـمی آيي؟ تا نـفـس هـايمان جـسـد نشده بر تو ای آفتاب و آب حـيات تا ظـهـور تـبـسـمت صلوات ميرسی ميرسی به اين زودی قــبــلـۀ نـغــمـه هـای داوودی بـا شـمـا بـا نـگــاه آبـی تــان می رسـد روزهـای بهـبـودی آنـكـه دلـهـا مـيـان دسـتـانش نـرم شد نـاگـهـان شما بودی ای نسيم سـحـر به پـابـوست تـو شـكـوه مـقـام مـحـمـودی حـتـم دارم دعـايـمـان كردی غـافـل از مـا دمی نـيـاسودی بر تو ای آفتاب و آب حـيات تا ظـهـور تـبـسـمت صلوات ميشود صبح جمعه برگردی؟ ای سـتـاره كـه نــور آوردی بـرگ پـايـيـزم و پـريـشـانــم و شــمـا بــهــار ايــن زردی مـا كـه لايـق نـبــوده ايـم امـا سـر سـجـاده ات دعـا كـردی تا كه چيزی به اين گدا برسد در پی يك بـهـانـه می گـردی ميشود عصر جمعه ها فهميد كـه شـمـا چـقــدر پُــر دردی بر تو ای آفتاب و آب حـيات تا ظـهـور تـبـسـمت صلوات زندگي بي شما چه بي معناست ای كه چـشمت بهانۀ دنياست پيش هركه نشست مريم گفت در نماز تو حضرت عيساست روي شنزار شوق مجـنونت ردّ پــای دويـــدن لــيـلاسـت چشم يعقوبِ پيرهن هر روز گـريـه دار رسـيدن فـرداست تا بـيـايـي به شور هر گـريه آخـر گـريـه های ما سـقـاست بر تو ای آفتاب و آب حـيات تا ظـهـور تـبـسـمت صلوات گـريـۀ صبح و شـام عاشورا انــتـهــای قـــيــام عــاشــورا يـا لـثـارات می شوي روزي پــرچــم انــتــقــام عــاشــورا قَـسَمـت مي دهـيـم بـرگردی انــتــظـار مـــدام عــاشـــورا اي قـنــوت شـكـستـۀ زيـنـب قـامـتـت الــتــيــام عــاشــورا ديده ای كه به روی خاك افتاد گـونـه هـای امــام عــاشـورا بر تو ای آفتاب و آب حـيات تا ظـهـور تـبـسـمت صلوات
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
همين كه شامّه ام مستِ بوی نرگس شد وصال، روزی اين بـيـنـوای مُـفـلس شد حضور حضرت معشوق در دلم حس شد "ستاره ای بدرخـشيد و مـاه مجلس شد" شكـفـته ام چو گـل از بهجـت رسيدن او بـهـشـت، آمـده در سـامـرا بـه ديـدن او شب تـجـلّـی سـلطـان انـس و جـان آمـد به جـسـم مُـردۀ عـالـم، دوباره جان آمد امام كون و مكـان، صاحب الـزّمان آمد به خـاك بـوسی او عرش كِل كِشان آمد دليل نـورِ كواكـب، به جـلـوه آمده است يگانه حاضر غائب، به جلوه آمده است ببين كه چشم فلك خيره بر قمر شده است شبِ بلند زمين و زمان، سحر شده است درخت پُـر ثـمـر نـور بارور شده است امـام يـازدهـم صـاحب پـسـر شده است اگر كه وا شده گـلهـای سُرخ لبـخـنـدش گـرفـتـه بوسه ز لبـهـای گـرم دلـبـنـدش به محـض آمدنش سر به سجده بگـذارد همين كه ارض و سما را به وجد می آرد ز فـيـض مـقـدم او لـطـف عـام می بارد رسيده تا كه غم از قـلب شيعـه بر دارد شب شروعِ رسيدن به آخرين راه است شـبِ طـلــوعِ وجــودِ بــقــيــة الله اسـت دعای حضرت او تا دمی كه همره ماست خـدا گـواه، مَلك هم گـدای درگه ماست "جـمـال چهـرۀ او حُجّت مُوَجّه ماست" "هزار يوسف كنعان فتاده در چَهِ ماست" "سر ارادت ما وآستان حضرت دوست" كه هرچه هست به عالم طفيلِ هستيِ اوست مـحـمّـدی ست به واللهِ خُـلـق نـيـكـويش مـثـال ِتك يَـل بـدر است زورِ بـازويش به سيـره، دختر پيغـمـبر است الگـويش تمام حُسنِ حَسن مُنجلی ست از رويش پس از ظهور، زمين لرزه از تلاطم ماست كه او به وقت شجاعت حسين دُوّم ماست ولــــیّ آخِـــــرِ الله را فـــرســـتـــادنـــد بـه آسـمـان شـرف مــاه را فـرسـتـادنـد چـراغ روشـن ايـن راه را فـرسـتـادنــد يـگــانـه مـنـتــقــم شـاه را فــرسـتـادنــد گـرفـتـه گـوش دلـم را صـدای آمـدنـش بـه اشـك، چـلّـه گـرفـتـم بـرای آمـدنـش بـگـو چـكـار كـنـم تا به كـبـريـا بـرسم؟ به وصل يـار در ايـوانِ مرتضی برسم دُرست، نـيـمـۀ شعـبـان به كـربلا برسم بـه خـاك بـوسـیِ سرداب سـامـرا برسم خــدا نـيــاورد از يــار نـا امـيــد شــوم من آمـدم كه به پـای غـمـش شهيد شوم بگو به فصل زمستان، بهار آمدنی ست به شهـرِ يـارِ دلـم، شهـريـار آمدنی ست به گـريـۀ پـسـر مـهـزيـار، آمـدنـی ست تـوسّـلات من و تـو به كـار آمـدنی ست مُــدام نــالــۀ "الـغـوث و الامــان" دارم به هر نفس دَمِ "ياصاحب الزّمان" دارم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
سامرا امشب ز شب های دگر زیباتری در جلال و در شرف امّ القرای دیگری سر به سر لبریز از عطر گل پیغمبری جـنّـة الـفـردوس یا بـاغ محـمّـد پروری کعـبۀ دل قـبلۀ جان یا که شهر حـیـدری مهدی از تو تو دل از خلق دو عالم می بری هست و بود کـبـریـا را در بغل بگرفته ای جـان خـتـم الانـبـیـا را در بغل بگـرفته ای سامره امشب چو باغ لاله از هم وا شدی کعـبه را در بر گرفـتی قـبـلۀ دلها شدی با صفاتر از حرم خرّم تر از سینا شدی روحبخش روح عیسی طور صد موسی شدی نور بخش چشم خورشید جهان آرا شدی الله الله زادگــاه یــوسـف زهــــرا شــدی خـویـش را مـحـو جـمـال شاهد اقـبـال کن خـنـده زن با لالۀ خـنـدان نـرگس حال کن آخرین مرد قـیـام اهلبیت است این پسر وارث خـون تمام اهلبیت است این پسر گفتگوی صبح و شام اهلبیت است این پسر صاحب کـلّ مقـام اهلبیت است این پسر تیغِ بیرون از نیام اهلبیت است این پسر بلکه دست انتـقـام اهلبیت است این پسر انتـقـام خـون مظلـومان به دین اوست دین از شب مـیـلاد گـویـد یـا لـثـارات الحـسین عاشقان با بذل جان گلبانگ جانان بشنوید بانگ تبریک از خدای حیّ منّان بشنوید ذکر جاء الحق ز نخل و باغ و بستان بشنوید نام مـهـدی از زبان هـر مسلمان بشنوید وصف آن گل را ز مرغان خوش الحان بشنوید اهل قرآن از زبانش صوت قرآن بشنوید ســورۀ قــدر از دهـان او طـنـیـن انداخـتـه شـورهـا در آسـمـان و در زمین انـداخـتـه ایـن چــراغ آرزوی دودمــان آدم اسـت این نه یک آیت که درمعنی کتاب محکم است انبیا را اوّل است و اولیـا را خـاتم است این نه یک طفل زمینی پیر عرش اعظم است این مسیحای عزیز یازده عیسی دم است ای حکیمه احترامش کن که جان عالم است این همه بود و هم هست امام عسکری است همچو قرآن بر سر دست امام عسکری است ای عـروس بیت آل فـاطـمه مادر شدی مــادر تـنـهـا امـیـد آل پـیـغــمـبـر شدی عطر زهرایی گرفتی کوثر کـوثر شدی الله الله در پـسر زادن ز مـریم سر شدی بحر موّاج شرف را از شرف گوهر شدی آسـمـان احـمدی مـاهی خـدا منظر شدی حـبّــذا مـرآت ذات ذوالــجــلال آورده ای چارده معصوم را در یک جمال آورده ای ای کویر دل؛ بهار از ابر رحمت بار تو ای چراغ آفرینش روشن از رخسار تو ای صفـای انـتـظـار از دامن گـلـزار تو آفـتـاب آورده سـر بـر سـایـۀ دیـوار تـو شـهـریـارا؛ شهـریـاران بَـردۀ بـازار تـو عید ما یک لحظه، آن هم لحظۀ دیدار تو تیره گی ها عاقبت مغلوب نورت می شود شام صبح از نور خورشید ظهورت می شود باغـبـانـا تشنه گـلـهـای بهارت تا به کی حملۀ باد خـزان بر لاله زارت تا به کی زاغ های زشت گرد شاخسارت تا به کی آفتاب کعـبه، کعبه بی قـرارت تا به کی چـشم مظلومان عالم اشکبارت تا به کی پرچـم ثاراللّهی چشم انتظارت تا به کی کی شود عدل تو در کـلّ زمین کامل شود با ظهـورت آیـۀ اکـمـال دیـن کـامـل شود ای خدا را دست و بازو دست بر شمشیر کن آیـۀ فـتـحـاً مـبـیـن را بر همه تفسیر کن آفـریـنـش را پُر از گـلـواژۀ تـکـبـیر کن سرکشان را دست وپا در حلقۀ زنجیر کن کلّ عالم را به تیغ عدل خود تسخیر کن نور عـاشورائیان را نور عـالـمگـیـر کن ای خدا را دست قدرت ای علی را نور عین تا به کی فریاد ما این الحسن این الحسین یـابن طاهـا داد دنـدان پـیـمـبـر را بگیر داد عترت؛ داد قرآن؛ داد حـیدر را بگیر داد احمد؛ داد محسن؛ داد مـادر را بگیر داد زیـنـب؛ داد ثـارالله اکـبـر را بـگـیـر همچو قرآن در بغل آن جسم بی سر را بگیر انتـقـام اکـبر و عبّاس و اصغـر را بگیر زیر و رو کن کاخ استـبداد و حکم داد کن از اسـارت عـمّـه هـای خویش را آزاد کن سیّـدی انـسـیّـةُ الـحـورا صدایت می زند بین آن دیوار و در زهرا صدایت می زند صحنۀ خونین عـاشورا صدایت می زند دور مقـتـل زینب کـبرا صدایت می زند کودکی در دامن صحرا صدایت می زند تشنه ای گم کرده سقّا را صدایت می زند ای ظهورت بر همه میـلاد هم عـهدی بیا نخل «میثم» می زند فـریـاد یا مهـدی بیا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
امشب دوباره مست شدم در هوای تو امشب دوبـاره شعـر سـرودم برای تو مجنونم و جنون من از حد گذشته است من حاضرم که سر بدهم در هوای تو یک عـمـر آمدم درِ میخـانه، ای حبیب کی می شـود که من بـشوم آشنـای تو؟ این جشن ها بدون شما گریه آور است ساقی! میان میکـده خالـیست جـای تو آقا بیا که نـیـمـۀ شعـبـان رسیـده است دل بستـه ایم بـر کـرم و بر عـطـای تو حالـم بد است و منّت درمـان نمی کشم خود را کـشانـده ام دمِ مهـمانـسرای تو از یُـمـن مـقـدت قـلـم عـفـو را کـشیـد بـر جـرم شیعـیان تو امشب خـدای تو رحمت بر آن کسی که شده سائل شما رحمت بر آن که کرد مرا مبـتلای تو قـربـانـی رَهَـت؛ پـدر و مـادرم شـوند اصـلا تـمــام زنــدگـی مـن فــدای تـو ابلـیس هم دوباره شود سر به راه اگر امـشب رسـد به او بـرکـات دعـای تو آیا شود که زنـده بـمـانـیـم و بـشنـویـم آیـد ز سمت خـانـۀ کـعـبـه صدای تو؟ در وقـت مـرگ مـنـتـظر مـقـدم تـوأم شاید شود که بـوسه زنم من به پای تو وقتی که صبح و شام گریه بر ارباب میکنی پس واجب است گریه کنم پا به پای تو
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
باز شوریست که در جان جهان افتاده عـالـم از حـادثـه ای در هـیجـان افتاده چشم نرگـس به شقـایـق نگـران افتاده عـالـم پـیــر دگـربــاره جـوان افـتــاده هـاتـفـی گـفـت سحـر می رسـد از راه بیا همـچـو عبـاس قـمر می رسد از راه بـیـا باز عالم شده سرمست و غزلخوان امشب پهـن شد سفـرۀ احسان کریمان امشب بس که شد لطف خداوند فراوان امشب میشود هر چه گدا هست سلیمان امشب جــلـوۀ کــوثــری حـضـرت زهــرا آمـد آخــریـن حــیــدر کــرار بـه دنــیــا آمــد آمده بر دو جهان حضرت دریا به به بـر رخـش جـلـوۀ آقـایـی طـاهـا به به دلـبـری کـرده به لبـخـنـد ز بـابا به به آمـده در بر نـرگـس گـل زهـرا به به عسگری در بر خود نـور جـلی را دارد یـا پـیـمـبـر به بـغـل بـاز عـلـی را دارد؟ با نگـاهش دل غـمـدیـده صفا بر دارد چشم یـعـقـوب چو آئـیـنه ضیا بردارد از غــبــار قــدمـش درد دوا بــر دارد آمده حضرت عـیسی که شـفـا بردارد انـبــیــا از قـبـلـش قـرب الـهـی گـیـرنــد گلِ بوسه همگی از رخ مـاهـش چـیـنـند در رخش جلـوۀ آیات خدا بسیار است سیـزده آیـنـه در آیـنه در تکرار است چو عـلی قـبلۀ عـالم شده و سیار است پـسر حـیدر کرار خودش کـرار است عرش می لرزد اگر یک دو قدم بردارد دیـدنـی بـاشـد اگـر تــیـغ دو دم بــردارد کاش گـل باز به دیـدار چـمن برگردد از دل خاکی صحرا به وطن بر گردد یوسف فـاطـمه آن پـور حسن برگردد بهر یـاری به همه اهل یـمـن برگردد چون حسین بن علی هست چو کشتی نجات تا که این عید شود عید ظهورش صلوات
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
آسمان امشب جمال حق تعـالی را ببین نـیـمـۀ ماه محـمـد، مـاه زهـرا را ببیـن پای تا سر، سر به سر، آئینه شو آئینه شو چون شدی آئینه آن رخسار زیبا را ببین
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
آسـمــان دل اربـاب قــمــر می خواهد شـجـر طـیّـبـۀ عـشق ثـمـر می خواهد هرچه نیرو به دو بازوی حسین بن علیست هرچه بوده ست دو بازوی پسر می خواهد وقت بر لشکر دشمن زدنش فـهـمیدند جـگـر شیر دو تـا بال سفر می خواهد بچه شیری ست که شیران همگی مبهوتند پسر این است، پس ای وای،پدرمی خواهد الفرار از دم شمـشیر بـنـی هـاشمیـان الفرار از دم این صید که سر می خواهد هیـبت تیر نگـاهش به عـمـویش رفته دیدنش در صف پیکار جگر می خواهد کار از نیزه و شمشیر و سنان بگذشته که عدو روبرویش چند تبر می خواهد هرکه آمـادۀ جـنـگ است ز پـا افـتاده رزم با دلبـر اربـاب کـمـر می خواهد هرکه دلـتـنـگ پیمبـر شده اینجا باشد هرکسی حـیـدر کـرّار اگر می خواهد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
عطر خدا دوباره در عالم وزیده است کاسه بیاورید که رحمت چکیده است خورشید آسمان شجاعت٬خدای عشق از روی بــام خـانـۀ آقـا دمـیـده اسـت امشب خدا دوباره زمین را بهشت کرد این هم ز برکـت قـدم نـو رسیده است خورشید بهـر بـوسه زدن بر قـدوم او از آسـمـان بـسوی مـدینه دویـده است واشد گـلی که از ازل الـعـشـق تا ابـد مانند او مدینه به عـمـرش ندیده است سجـده بیاورید به شـکـرانـه عـاشقـان امشب خدا دوباره عـلـی آفـریده است حال تمام هاشمیان خوب و عـالی است صد حیف جای حضرت صدیقه خالی است گرچه حسیـن بود به مـادر شـبـیـه تـر اکـبـر ولی شده به پـیـمـبـر شـبـیـه تـر جمع علی و احمد و زهراست این پسر جاریست مثـل رود به کـوثـر شبیه تر عـبـاس مرتـضـای دگـر بود تا کنون اکـبر ولی شده ست به حـیـدر شبیه تر در بین خاندان علی چون عموی خویش بـازوی او بـه شـیـر دلاور شـبـیـه تـر جـان حسین آمد و در عـشـق می شود بر عمه جان خود دو بـرابر شبـیـه تر ای غنچه های لب همه وقت شکفتن است وقت مدینه رفتن و تبریک گفتن است یوسف کجاست یوسف زهراست این پسر یونس کجاست مونس دلهاست این پسر عیسی کجاست تاکه بنازد به نسل خود موسی کجاست ماه دلاراست این پسر امشب تـمــام آیـنــه ها گـرم مـستی اند از بسکه با محبت و زیباست این پسر از یک طرف شبیه ترین به پیمبر است از یک طرف شبیه به مولاست این پسر مثل عموی خویش حسن با سخاوت است از بسکه با کرامت و آقاست این پسر در اوج گـریه ساکـت و آرام می شود آن لحظه ای که خیره به سقاست این پسر این دو نفر چـقـدر به مولا کـشیـده اند خورشید و ماه را به تماشا کـشیـده اند بـایــد بـرای مـقــدم او ســر بـیـاورنـد صدها هـزار بــادۀ کــوثــر بـیـاورنـد وقتی کـنـار ساحـل دریـاست این پسر بـاید فـرشـتـه پـولک اخـتـر بـیـاورنـد هنگام رزم تیغ که در دستهای اوست بـایـد هــزار لـشـگـر دیگـر بـیـاورنـد وقـت نـبـرد او؛ پــدر و عـمه و عـمـو کم مانده است تا هـمـه پر در بیاورند بــایـد بــرای دیــدن جــنــگــاوری او صدها هـزار مـالـک اشتـر بـیـاورنـد بـایـد بـرای دیــدن نــیــروی دست او او را بـسوی قـلـعـۀ خـیـبـر بـیـاورنـد وقـتـی برای او عـمـو استـاد می شود بــازوی او هـر آیـنـه فـولاد می شـود کـربـبـلا رسیـد و دلـش بـیـقـرار بـود روی عـقاب؛ حـیـدر دُلـدُل سـوار بود مـانـنـد رعـد و بـرق به قـلب سپاه زد لشگر نگو بگو همه جا تار و مار بود اکــبــر نـگـو بـگــو اســدالله کــربــلا تیغش که هیچ هیبت او ذوالـفـقـار بود سربند یاعلی به سرش بستـه بود پس روز تـمــام لـشـگـریـان شام تـار بـود هرکس که در مقابل او صف کشیده بود بـا دیـدنـش هـر آیـنـه فـکـر فـرار بود از این طرف کنار حرم عمه زینـبش پیش حسین؛ خـسته و چـشم انتظار بود یک مرتبه ز عـالـم بـالا خـبـر رسیـد آقا برس که عمر عزیزت به سر رسید
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
آسمان باز پُـر قـمر شده است شب اندوهمان سحر شده است به همه سائلان نظر شده است چونكه اربابمان پدر شده است آمـد از راه قـرص مـاه حسین دومـیـن حــیـدر سـپـاه حـسین خُـلق و خـویش پیمبرى دیگر على اكـبر نه، حـیـدرى دیگر پـــهــلـــوان دلاورى دیــگــر تو بـگـو شیر لـشـكرى دیگـر هست پـیـغـمبـرى سـراپـایـش به عـمـو رفـتـه قـد و بـالایـش چـهـره اش مـاه آسـمـان حـرم سـایـه اش قــوت زنـان حــرم حـنـجـرش گـرمى اذان حـرم چـشم بـد دور از جـوان حـرم مثـل عـبـاس سایـۀ سـرهاست سـر پـنـاه تـمام خـواهـرهاست آمـد از هـر نـظـر عـلـى باشد از هـمـه بـیـشـتـر عـلـى باشد بـاز هـم یك نـفـر عـلـى بـاشد چـقـدر این پـسـر عـلـى باشد! مثل حیدر قویست او عـزمش چند بـیـتـى بگـویم از رزمش بـیـن گــرد و غـبــار مـى آیــد روى مـركـب سـوار مـى آیــد پــســر ذوالــفــقــار مــى آیــد حـــیـــدر روزگـــار مـى آیــد عشق مى ریزد از سر و رویش ذوالـفـقـار است تـیـغ ابرویش پـاش تـا در ركــاب مـى افـتـد دشت در پیچ و تاب مـى افـتـد سر ز تن بى حساب مـى افـتـد بـه تـلاطـم عــقــاب مـى افـتـد بهت درچشمهاى این دشت است بسكه درحال رفت وبرگشت است خوب فـهـمـیـده رزم فـن دارد هـنـر جـنـگ تـن به تـن دارد فـــنّ از روبـــــرو زدن دارد این شگرد از عمو حسن دارد آى لشكر ببین جوان این است پسر شـیـر نـهـروان این است خشم او تیغ و نیزه و تیر است هرنگاهش دو قبضه شمشیر است چـقـدر رزم او نفس گـیر است نــوۀ شـیــر غـالـبـاَ شیـر است تیغ میزد همین كه ازچپ و راست ازحرم بانگ یاعـلى برخاست رزم با این جـوان گره خورده حنجـرش با اذان گـره خورده در دهان ها زبـان گره خورده ابـرویش آنچـنان گره خـورده كه هـمه یـاد حــیــدر افـتـادنـد یـاد آن روز خـیــبـر افـتــادنـد رعد و برق است یا كه طوفان است كه دقـیـقـاً مـیـان مـیـدان است یا جوان حرم رجز خوان است روى لبهاى عمه ها جان است شور و غوغاست در دلش هرچند دارد اربــاب مى زنـد لـبـخـند مى رود دشت را به هـم بـزند وسـط مـعـركـه عــلَــم بــزنــد خواست تا حرف مى روم بزند دیـد بـایــد كــمـى قــدم بــزنـد پیش چشم پدر جوان مى رفت داشت ازجسم شاه جان مى رفت رفت در نـیــزه زارها افــتــاد بـیـن گـرد و غـبـارهـا افــتــاد زیــر پــاى ســـوارها افــتـــاد وسـط نــیــزه دارهــا افـــتـــاد پـاى نـیـزه به پـیـكـرش وا شد به زمین خـورد اربـاً اربـا شد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
رسم رفاقت را ادا کردن چه خوب است مزد رسالت را ادا کردن چه خوب است حق ولایت را ادا کردن چه خوب است روح اطاعت را ادا کردن چه خوب است من پـیـشـوای خـویـشـتـن را می شناسم ابـنُ الـحـسـیـنِ وَ الحسن را می شنـاسـم مـن پـیـرو شـهـزادۀ نـسـل خــلــیــلـم من پـیـش مرگ یک سلاله از سلیـلم مـن شـاکـر درگـاه آن رب جــلــیــلـم که مُلهَم از روح القدس چون جبرئیلم تا صحـبـت از شبه پـیـمـبـر میشود باز خود فـتـح باب وحـیِ داور میـشـود باز با مرغ دل تا کوی او پر می گـشـایـم پــر در هـوای آل کـوثـر می گـشـایـم لب را به تبـریکات دلـبر می گـشـایـم بـاب سخـن با نـام اکـبـر می گـشـایـم میگـویم از زلف پـریـشـان و پـری وار وز آن لب لـعـل دُر افـشـان و علی وار او را خــدا مـثــل پـیــمـبــر آفــریــده روح شـجـاعـش را ز حـیـدر آفـریـده اصل نـهــالـش را ز کــوثــر آفـریـده امـا کــجــا مـانــنــد اکــبــر آفــریــده گـویـیـد بـابـا را بـه سـیـمـایـش بـخـنـدد حـرزی به دست و پـای زیـبـایش ببندد خُلق عـظـیـمش برتر از پیغمبرانست خوی کـریـمـش هم تَـرازِ دلـبـرانست تـدبـیـرهـایـش راهـبُـردِ رهـبـرانست رفتار و گفتارش ره پیر و جـوانست هـم قـبـلـه و هـم کـعـبـۀ دلهـاست اکـبـر هـم مـایـۀ گـرمـی مـحـفـلـهـاست اکـبـر در مذهب ما جـلـوۀ شاه نجف اوست آئـیـنـۀ کـردار مـیـرِ لـو کـشف اوست سر تا بپا، پا تا بسر مجد و شرف اوست شور و نشاط و شادی و شوق و شعف اوست پـس بـهـجـت قـلـب حـسیـن بن عـلی را خـواهـی بـبـیـنـی سِیـر کـن راه ولی را او را محبین کفوِ عصمت می شناسند آئـیــنــۀ تــام امــامـت مــی شـنـاسـنـد پیـغـمبران او را قـیـامت می شنـاسنـد حتی قـدیـمی ها ز قـامت می شنـاسنـد ای کاش در مـیـدان نـقاب از رو نگیرد تا دشـمـن کـوفی رهـش هر سـو نگـیـرد ای وای اگر قـدِّ رسایش را بـبـیـنـنـد مانـند پـیـغـمـبر صدایش را بـبـیـنـنـد هنگام رفتن خـنـده هایش را بـبـیـنـنـد احـوال بـابـا و دعـایـش را بـبـیــنـنـد هـر کـیـنـه ای دارند بر رویش بـریـزند تـیـغـی ز سر تا بـین ابـرویش بـریـزنـد لـفـظـی نـمـی آیـد بـه بـالای بـلـنـدش شب، رنگ می بازد به گیسوی کمندش دُورش نگه دارد خدا از هر گزندش از چـشـم بد محـفـوظ ماند بند بنـدش مِـهـرش نمی گـردد عوض با کـل دنـیا او را بــبــخـشـایــد خــدا بــر ام لــیــلا قـرآن که می خواند دل از دلها بریزد از صوت گرمش سـورۀ طاها بریزد از غـمـزه هـایـش سـیّـدِ بـطحا بریزد وز نـام او بـنــد دل مـاهــا بــریــزد بــایــد مــرام او شــود سـرلـــوحـۀ مــا تــنـهـا نـه از اکـبــر بـمـانـد نــوحــۀ ما چون قصد میدان میکند بلواست بلـوا هرجا به میدان پا نهد غوغاست غوغا تیغ از نیامش چون کشد مولاست مولا رمـز عـبـور او مدد زهراست زهـرا هـرگـز کـسـی تاب هـجـومش را ندارد کـس چــشـم دیــدار قـدومـش را نــدارد ای کاش خصمش اربا اربایش نسازد این قـوم، پـرپـر پیش بـابـایش نسازد یک دشت ،پُر از قدّ و بالایش نسازد دریای خون از جسم رعـنایش نسازد ای کـاش اگـر شد ارباً اربا پیش دلـبـر زیـنـب نـبـایـد بـر سـر بــالـیـن اکــبــر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جعفر صادق علیه السلام
غم و غصه دوباره تحریم است روز میلاد و روز تکریم است شب شب و روز عرض تبریک و لحظات قـشنـگ تعـظـیم است بـدهم مـژده ای به خـسته دلان عـشـق آمد زمـان ترمیم است صبح صادق ظهور خواهد کرد حال و روز زمانه بدخیم است می رسـد آن امـام خـوبـی کـه کار و بارش همیشه تعلیم است ســر دبــیــر مــراجــع دنــیــا و خـدایـی خـدای تحکـیم است موسم عشق و شور و شادی شد جـبـرئـیـل بـاز هـم منـادی شد آیــت الله اعــظــمــی در راه پــادشــاه مـعــظّــمــی در راه حـجـت الله عـــالــمِ هــســتــی و امـــام مــکـــرّمـــی در راه فـاطـمـی طـیـنـتـی بـدون بدل و عــلـیِّ مـجــسّــمــی در راه بـنـدگـان خـدا هـراسـی نیست کـه ولــیِّ مــســلّــمـی در راه باشد او نورش آشکار و جلی جـعــفـر بـن محـمـد بـن عـلـی مــژده بــوی بـهــار مــی آیــد بــوی دیـــدار یـــار مــی آیــد بـوی مـولـود شـهـر پـیـغـمـبر بــوی زلـف نـگــار مــی آیــد به گـمـانـم که روشـنـی بخـش هـمـه شـب های تـار مــی آیــد پــســری از ســلالـــۀ زهـــرا مـــایــۀ افـــتــخـــار مــی آیــد صاحب حلم و صبر و فضل علی وارث ذوالـــفـــقــار مــی آیــد شـشـمـیـن پـادشاه ملک زمین شـشـمـیـن شـهـسـوار مـی آیـد پـیـر و اسـتـاد مکـتـب شـیـعه صــاحـب اقـــتـــدار مــی آیــد سوی ما خاکیان مسافر عرش چـــقـــدر بــا وقـــار مــی آیــد سومین نسل پاک صلب حسین عــشـق پــروردگــار مـی آیــد شـشـمـیـن شـاه عـالـمـیـن آمـد نــوۀ حـضـرت حـسـیــن آمــد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
ای چــراغ عــلـم روشـن از دمـت ای رهـیـنِ فـضـل و دانش عـالمت بـا گـذشـت آفـریــنـش هــمـچــنـان کــاروان عـــلـــم دنــبــالـت روان عـلـم هـا مـشـتـی ز خـروار تـوأنـد سـیـنـه چــاک تـیـغ گـفـتـار تـوأنـد بـــاقــر کــلّ عــــلــوم عـــالــمــی خـود به تـنهـایـی کـتاب محـکـمـی هـر چـه دانـش پـا گـذارد پـیـشـتـر سر فـرود آرد به خـاکـت بـیـشـتـر ای امـــام ابـن امـــــام ابـن امــــام جـابــرت آورده از احــمــد ســلام دانـش از ره مـانـده در پـرواز تـو چـشـم جـابـر روشن از اعجـاز تو ای چـراغ نـور، پـیـش از نـورهـا جــلـوه کــرده در تــمــام طـورهــا ملـک نـا مـحـدود از نــور تـو پُـر دُرّ شـش دریــا و بـحـر هـفـت دُرّ خـانـۀ دل تـا ابــد مـیـعـاد تـو است زیـنـت مـاه رجـب مـیـلاد تو است ای چراغ عقل و دین روشن به تو چـشم زیـن العـابـدین روشن به تـو علم و حلمت همچو شیر و شکّر است هر یکی از دیگری شیرین تر است عـلـم تو سـرچـشـمۀ عـلـم خـداست حــلــم تــو آیـیـنـۀ حـلــم خـداسـت پـنـجـۀ عـلــم و خــرد بــر دامـنـت عـاشـق خُـلـق تـو حـتـّی دشـمـنـت صد چو جـابـر دانش آمـوز تـوأنـد شـعـلـه هــای عـالـم افـروز تـوأنـد مشرق و مغرب پر از گفتار تو است همچو قـرآن جـاودان آثار تو است عارفان سر مست از این ساغـرند جـرعـه نـوش جـام قـال البـاقـرنـد بـا شـمـایـم ای قــلـم در دسـت هــا ای ز جـام مـعـرفـت سـر مـست ها تا از این مـکـتـب نگـردیـدیـد دور از قـلـم هـاتـان دمـد پـیـوستـه نـور علم عالم نوری از این مکتب است تیره گی ها دوری از این مکتب است عـلـم اگر نبود به عـتـرت منـتسب نـیـسـت جـز دود چـراغ بـو لـهـب هـر کـه دور از آل پـیـغـمـبـر بـود جـهـل از دانــائـیـش بـهــتــر بــود این قـلـم شمشیر حـقّ و باطل است گاه جانبخش است و گاهی قاتل است گـاه فـردی عاقـلـش گیرد به دست گــاه بـاشـد در کـف زنـگـی مست چـون کـنـد نور حـقـیـقـت را عـلـم ذات حـق سـوگـند خـورده بر قـلـم ای قــلــم را کرده شـمـشـیـر سـتـم ای زبــانـت لال، ای دسـتـت قــلـم کــشـــور قـــرآن و هــتـّاکـی چـرا خـاک اهـلـلـبـیـت و نـاپـاکـی چـرا ای هـمـه نـشـریّـه ات رســوائـیـت وای وای از ایـن قــلـم فـرسائـیـت ای گــنـاه گــمـرهـان بـر گـردنـت ای زمــام دل بــه دسـت دشـمـنـت جهل و رسـوایی هم آغـوشت شده یــا غــدیــر خُـم فـرامـوشـت شــده با قـلـم ظـلـم و جـنـایـت مـی کـنـی حـمـلـه بر فـقـه و ولایت می کـنـی گه تـمـسـخـر می کـنـی تـوحـیـد را گـاه مــنـکـر مـی شـوی تـقـلـیـد را بی خـبـر، تـقـلـیـد ما تعـلیـم ماست در حضور حقّ همان تسلیم ماست مـا طـریـق بــنـدگی پـیــمـوده ایــم هــم مــقـلـّد هـم مـحـقـّق بــوده ایـم راه مــا تـعـلـیـم بــوده از نـخـسـت آنچه محکوم است آن تقلید تو است تو که چون طوطی کنی تکرار حرف نه به نحوت بوده آگاهی نه صرف مــا چــراغ مـعـرفـت افـروخـتـیــم درس خود از اهـل بیت آموخـتـیـم پـــیـــرو خـــطّ امـــام بـــاقـــریـــم تا ابـد سـر مست از این سـاغـریـم ما گرفـتیم از چنین مکـتـب کـمـال یـافـتـیـم از آل عصـمت این جـلال چـارده حـصـن حـصیـن داریـم مـا چــارده حـبـل الــمـتـیـن داریـم مـا چـارده مـنـظـومـه از یک آسـمـان چـارده مـعـصـوم از یک دودمـان چارده تصویـر از یک کـوه طـور چارده گـوهـر ز یک دریـای نـور چــارده بی مثـل از یک بی مـثـال چارده تصویر حق از یک جـمـال چـارده اسـتـاد کـل بـا یـک کـتـاب چـارده فـریـاد رس بـا یک خطاب چـارده مـشـعــل فـــروز بـــزم دل چــارده مـصــبـاح دائـم مــشـتـعـل سر خوش از صهبای تـوفـیـقـیم ما زنــده از تـقـلـیـد و تـحـقـیـقـیـم مـا «میثم» این تقلید بی تحقـیق نیست هر که را جز این بود توفیق نیست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام باقر علیه السلام
بر منـبر عـلم و دین نگـین بخشیدند خـورشید مـنـوّری به دین بخـشیدند یک دستۀ گـل ز گـلشن سبز بهشت امشب به امـام سـاجـدین بخـشیـدنـد ************************ از عرش حدیث حق پرستی خواندند یک صفحه ز دیباچۀ هستی خواندند وقتی که شکفت امام باقر چون گل در بـاغ جنان سرود مستی خواندند
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام باقر علیه السلام
يارب اين بوي خوش از سمت جنان مي آيد يا گـل فـاطـمـه آن جـان جـهـان مي آيـد يارب اين نور صفات ازلي باقر توست عـلـم با آمـدنـش، رقـص كـنـان مـي آيـد يارب اين خيل ملائك ز سما تا به زمين با چه شوريست چـنين بال زنان مي آيد يارب اين باقـر علم نبوي يا ملك است؟ كه به نامش غـزل از عمق بيان مي آيد يارب از يوسف زهرا خبري نيست چرا؟ هر دم از تـوطئه ای شـوم خـبـر مي آيـد
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
رسانـده زهـر جـفـا تا به چرخ آه مرا گرفته است ز کـف مـعـتـمد رفـاه مرا به زندگانی من نیز زهـر خـاتـمـه داد به دست و پیکر لرزان ببین گواه مرا رسـیـده بـر لـب بـام آفـتـاب زنـدگـیـم بخوان غلام من از پشت پرده ماه مرا بـیـا امـیـد دلـم مـهــدیـم دگـر مـگــذار تو بیش از این به رهت منتظر نگاه مرا بیا و آب بنـوشان تو بر پـدر دم مرگ که نیست تاب و توان جسم همچو کاه مرا تو در برم بنشین تا مگـر که بـنـشانی ز اشـک دم به دم خـود شـرار آه مرا به غربت تو و مظلـومی تو می سوزم چـو گـیـرد آتـش بـیـداد جـایـگـاه مـرا
: امتیاز
|
شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش پسری اشک فشان است به حال پدرش پـدری جـام شهادت به لـبـش بوسه زده پسری سوخته از داغ مصیبت جگـرش پسری را که بود نبض دو عالم در دست شـاهـد داغ پـدر آه و دل و چـشـم تـرش حسن العسکری از زهر جـفا می سوزد حجةابن الحسن از غم شده گریان به برش چار ساله پسری مانـده و صد ها دشمن که خـداوند نگه دارد و از هر خـطرش دشمن افـکـنـده ز پا نخل امامت را باز کند انـدیـشـه به نـابـودی یکـتـا ثـمـرش خانه ای را که عدو دست به غارت زده است آتـش ظلـم بر افـروخـتـه از بام و درش آه از آن روز که شد غیبت مهدی آغاز غـیبـتی را که بود خـون شهیدان اثرش آنکه امروز جهان زنده و قائم از اوست بـار الـهـا کـه مـؤیّـد نـفـتـد از نـظـرش
: امتیاز
|
شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ای دل بیا ز خویش برون تا سفر كنیم از كوچه های سـامـره با هـم گـذركنیم گاه عزای عسكری و موسم غـم است برخـیز تا به ناله جهان را خـبـر كنیم مـهـدی به بـزم سوك پـدر سر زند بیا شاید كه یك نفـس رخ او را نظر كنیم هـمـراه بلبلی كه به گـلزار سامراست بر عمر كمتر از گـل او دیـده تـر كـنیم خــیـزیـد تـا بـیـاد دل پــاره پــاره اش ناله زنیم و گریه ز سـوز جگـر كـنیم زهـرا نـشسـته در غـم فـرزند خود بیا تا گریه گه به مادر و گه بر پسر كنیم زین داغ جـانـگـداز «وفائی» روا بود شب را چو شمع سوخته با گریه سر كنیم
: امتیاز
|
شهادت امام محمد باقر علیه السلام
یا باقـر از فرط غمت افسرده گشتیم از غصۀ جانسوز تو پژمرده گـشتیم هر شیعه در دل حجـلۀ داغ تو بسته سنگـیـنـى داغـت دل ما را شكـسـته سوز دلت از سینه ات بار سفر ساخت در سینۀ ما رفت و ما را دیده تر ساخت پنجم امام و هـفـتمین معصوم هستى جانم فـدایت پس چرا مسمـوم هستى اى صبر مطلق، گشته اى بى تاب از چه؟ اى كشتى عدل خدا، گرداب از چه؟ جسم شریفت از چه كم كم آب گشته بنگر كه صادق از غمت بى تاب گشته تـو یــادگــار آخــریـنِ كـــربــلایــى تو داغـدار و دل غـمـیـنِ كـربـلایـى تفسیر دشت كـربلا در سیـنۀ توست دلهـا گـرفـتـار غـم دیـریـنـۀ تـوسـت با رفـتـنـت دیگر تو آسوده ز دردى داغ یتیمى را به صادق هدیه كردى تاریكى صحن تو بر غربت گواه است شمعى ندارد قبر تو بى بارگاه است اى كاش بر قـبرت حرم سازم امامم بر گـنـبـدت پرچـم بـیـافـرازم امامـم آیـیـم پـابـوس و تو را زوّار گـردیـم ما بى كسان هـم لایـق دیـدار گردیم
: امتیاز
|
زبانحال امام باقر علیه السلام هنگام شهادت
مـن داغــدار غـصه هـای بی قـریـنـم مـن کـربـلا را یـادگــار آخــریــنــم من یادگار روزهای خـاک و خـونـم من یـادگـار چـهـره های لالـه گـونـم من تشنگی را در حرم احساس کردم یـاد دو دست خـونـی عـبـاس کـردم من کودکی بودم که آهـم را شنـیـدند دیـدم ســر جـد غـریـبـم را بـریـدنـد من دیـده ام در وقـت تـشیـیع جـنـازه اسبان دشمن را که خوزده نعل تازه من با خبر هستم ز باغی بی شکوفه خورشید را بر نیـزه دیـدم بین کوفه گرچه کنون مسموم از زهر هشامم من کـشته ویرانه ای در شهـر شامم من روضه خوانی در منا بر پا نمودم خود روضه خوان قتل آن مظلوم بودم من سـوخـتـم از داغ بـانـوی مدیـنـه سنگ مـدینه می زنم هر دم به سینه حالا که نقش زهر کین در جسم مانده از جسم پاک من فقط یک اسم مانده زهر عدو خون کرده قلب آتشین را گریان نموده چشم زین العـابدین را
: امتیاز
|
شهادت امام محمد باقر علیه السلام
مانده داغـی عـظیم بر جـگـرت عکس رأسی به نیزه، در نظرت سـر بـازار شـام و بـزم شـراب چـه بـلاهـایـی آمـده به سرت!؟ هر شب جمعه خون دل خوردی پـــای ذکــر مـصـیـبـت پــدرت پای روضه به جای قطرۀ اشک خون و خونابه ریخت از بصرت می تـوان دید عـکـس زیـنب را بـیـن قـاب کـبــود چـشــم تـرت سوخـتی سرو بـاغ فـاطـمـیـون زهـر آتش زده به برگ و برت گر گـرفـتـه فضای حجـرۀ تـان تـحـت تـاثــیـر آه شـعـلـه ورت مـهـر و تـسـبـیـح کـربـلایت را داده ای ارثـیـه بـه گـل پـسـرت
: امتیاز
|